loading...

شهریار فکری اجیرلو

دانستن حقایق زندگی

بازدید : 150
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:24

گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می‌گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است. وقتی به فرد نالایقی خدمت می‌کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم‌ها جایگاهی می‌بخشیم که هرگز لیاقت آن را ندارند!

عنوان اولین مطلب آزمایشی من
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 82
  • بازدید سال : 1315
  • بازدید کلی : 2199
  • کدهای اختصاصی